جدول جو
جدول جو

معنی برق هدائن - جستجوی لغت در جدول جو

برق هدائن
جلا دادن، برق انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نیم سوز کردن چیزی، روی شعله گرفتن مرغ پرکنده برای سوزاندن، ته.، بلعیدن، فرو بردن لقمه ی بزرگ در دهان با فشار و سختی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی را زیرفشار قرار دادن، خست گرفتن بر کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن، پرداخت اضافه، بهره دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترساندن ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم کردن، رو دادن، لوس کردن، غلتاندن، پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
با دست ضربه وارد ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
غلتاندن، قل دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها کردن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
نشان دادن، راهنمایی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن، راست و ریست کردن، رو به راه کردن، قوز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دام را برای شکار آماده کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گله را در زمین پر وجین و کم محصول چراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، چاک دادن، پایین دادن، قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
به پرواز در آوردن، تلمبه زدن تلم (کندوه) برای تبدیل ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
تفت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخور دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشنام دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
قورت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
یک باره و ناگهانی ظرف آب را خالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراندن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخاندن، به گردش در آوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن، دریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بسنده بودن، ایجاد مانع کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتاب کردن، با کفگیر، خوراک در حال پختن را برداشتن و باز
فرهنگ گویش مازندرانی
سد کردن، بند آوردن، جلوگیری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
گواهی دادن، افشا کردن، اعتراف و اقرار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخاندن و سرخ کردن و تفت دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
به باد سپردن، در معرض باد قرار دادن، بوجاری کردن گندم و
فرهنگ گویش مازندرانی
رماندن گوسفندان و هدایت آن ها در یک مسیر مشخص و از پیش تعیین
فرهنگ گویش مازندرانی
پاسخ مثبت دادن در مراسم خواستگاری
فرهنگ گویش مازندرانی
راه خود را عوض کردن، رو برگرداندن، کنار آمدن، با کسی
فرهنگ گویش مازندرانی